سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازار شپش فروشها

از: یک زن و شوهر  شنبه 84/4/25  ساعت 8:9 عصر  

آقا به خدا من از اول متاهل نبودم

آقا به خدا من از اول متاهل نبودم! روزگار به این روزمون انداخت!

همه‌اش از اون روز سرد پاییزی شروع شد...

اون روز، هوا سرد بود. پاییز بود. یعنی در واقع یک روز سرد پاییزی بود! من مثل آدم توی خیابون داشتم راه میرفتم. یکهو یه نفر صدام کرد:

- آقا ببخشید؟

برگشتم. چشمام توی چشماش افتاد. یه لحظه خشکم زد. انگار یخ زده بودم. چه چشمایی داشت. زیبا، دلربا، فریبنده، و «صورتی»! یعنی لنز گذاشته بود؟! یا اصولا PINK بود؟ نمیدونم!

یه روسری آبی داشت و یه مانتوی زرد که بعدها فهمیدیم زرد نبوده و سبز کمرنگ بوده!

به سختی تونستم جوابش رو بدم:

- بـ..بـ.. بعله؟!

خندید و سرش رو پایین انداخت.

(تفسیر: حالا یا از خجالت بود یا اینکه میخواست ببینه پاچههای من که بعدها قراره گاز گرفته بشه از چه جنسی‌ان!)‌

با مظلومیتی وصف ناشدنی جوابم رو داد:‌

- ببخشید دوزاری دارین؟!

و زندگی ما با یک دوزاری شروع شد!

با هم نقاط مشترک زیادی داشتیم. هر دومون سیبزمینی سرخ کرده دوست داشتیم، هر دومون گوجهفرنگی نمیخوردیم، هر دومون آدامس اوربیتس اکالیپتوس دوست داشتیم. هردومون از اتو کشیدن بیزار بودیم، و هردومون سریلانکا نرفته بودیم. دیگه چی؟؟ مم.. همین!

اولش با خودم فکر میکردم که آخه پسر به این خوشتیپی (‌خودمو میگفتمها!)‌ حیف نیست به این زودی خودش رو درگیر زندگی مشترک کنه و حروم بشه؟! ولی بعدها، نظرم عوض شد. با خودم میگفتم:‌ دیدی پسر به این خوشتیپی حروم شد رفت؟! (خودمو میگفتمها!)

اون روز سرد پاییزی... لعنتی!

آخه یکی نبود بگه بابا جون من! ظرفهای یه نفر کم بود که حالا خودت رو انداختی تو هچل و باید ظرفهای خانومت رو هم بشوری؟ آخه آدم عاقل! با کسی مزدوج میشدی که اتو کردن دوست داشته باشه! آخه مرد حسابی...!

به خدا من از اول متاهل نبودم!

من اولش آدم بودم!


نظرات شما ()

از: یک زن و شوهر  دوشنبه 84/4/20  ساعت 9:54 عصر  

غیرت

روز اول گفتم: عزیزم من اصلا غیرتی نیستم

میتونی با تمام همکلاسی‌ها و هم دانشگاهی‌های پسرت رابطه دوستانه داشته‌باشی

میتونی توی مهمونی‌ها با پسرها دست بدی

اگه دوستای پسرت مارو به کنسرت یا کافی شاپ دعوت کردند، من حتما میام

خودت تنها هر وقت دوست داشتی میتونی بری خرید، اونم از مغازه‌ای که فروشنده‌اش مرد باشه

توی خیابون، اگه گم شدی میتونی از یه مرد آدرس بپرسی

اما همینطور که گذشت دیدم چه معنی میده، همسر من با پسر نامحرم دوست باشه، اونم فقط به بهونه اینکه همکلاسی بوده‌اند

یه کم که بیشتر گذشت

گفتم چه معنی میده همسر من با نامحرم دست بده

تازه‌ترش... چه معنی میده همسر من به میهمانی بره که توش مرد هست

یه کم که باز بیشتر گذشت گفتم: چه معنی میده دوستای پسرت مارو به کنسرت دعوت کنند

اصلا اگه اونا منظور بدی نداشتند، چرا خواهر مادر خودشون رو دعوت نکردند

باز که یه کم بیشتر با مسائل آشنا شدم گفتم این فروشنده‌های مرد همشون چشم هیز هستند، اصلا چه معنی میده زن تنها بره خرید؟

باز که یه خورده بیشتر فکرم روشن شد گفتم: اصلا یعنی چی که همسر من با نامحرم هم کلام بشه

باز یه خورده بیشتر که گذشت من بیشتر پیشرفت کردم

باز یه خورده‌تر که گذشت من بیشتر‌تر پیشرفت کردم

البته فکر نکنید من زیاد همسرم رو محدود کردم

فقط امروزبهش گفتم دیگه از امشب حق نداری بدون چادر تلویزیون تماشا کنی!

اصلا چه معنی میده زن آدم بی‌حجاب بشینه نگاه به یه مرد نامحرم بکنه؟

حالا اون مرد نامحرم میخواد اخبار گوی شبکه یک باشه یا میخواد مهران مدیری با اون چشمای هیزش باشه.

اوه عزیزم من کاملا طرفدار افزایش حقوق اجتماعی زنان هستم

البته عزیزم فراموش نکن نوع طرفداری من فقط در این مملکت معتبره...!؟


نظرات شما ()

از: یک زن و شوهر  سه شنبه 84/4/14  ساعت 11:43 صبح  

و اینست زندگی سخت...:

یکی خوابش سنگین میشه تخت میشکنه

بعد که از خواب میپره دستش میشکنه

فرداش از مرحله پرت میشه پاش هم میشکنه

میزنه به سرش سرش هم میشکنه

همون یارو خودش رو میزنه به اون راه گم میشه

کلی اعصابش خوردمیشه نوار خالی گوش میده

یه هو می خوره زمین تا خونه سینه خیز میره

جلو پمپ بنزین سیگار میکشه میگن آقا اینجا پمپ بنزینه سیگارنکش میگه اهه من جلو بابام هم سیگار میکشم

یه روز میخوره به شیشه میگه عجب هوای سفتی

روز بعد میخوره به دیوار کمونه میکنه

فرداش باز میخوره به دیوار میگه ببخشید

پس فرداش باز میخوره به دیوار وای میسته پلیس بیاد

دوپینگ میکنه برای اینکه کسی نفهمه آخر میشه

میره تظاهرات می بینه شلوغه، برمی‌گرده

میره لایه اوزون رو میدوزه میمونه اون ورش

میره پشت بوم میخوابه سردش میشه در پشت بوم رو میبنده

سوار اتوبوس میشه از یه دختره خوشش میاد پیاده میشه شماره اتوبوس رو ور میداره

بعد از این همه اتفاق بی هوا از خونه میره بیرون خفه میشه

و...


نظرات شما ()

از: یک زن و شوهر  چهارشنبه 84/4/8  ساعت 1:39 صبح  

پسرا... پسرا... یه کم خودتونو تحویل بگیرید

 سوسکه داشت از دیوار بالا میرفت، خودشو تو آیینه دید گفت: قربون دست و پای بلورم برم...

شازده با یکی از زیدا قرار داره، حدود ۶۰ ساعته داره به قیافش ور میره و همچین به آیینه چسبیده که انگار نیمه وجودشو بغل کرده. خودشو برانداز میکنه میگه :اوووم، خودمونیم‌ها! عجب خوشگل شدم! شدم خودِ تام کروز. خداییش راست میگن که پسر پسر قند عسل.

چشم و ابرومو که نگو، بیسته بیسته. حالا یه کم ابروهام پرپشته و چشمام ریز دلیل نمی‌شه. اصلا اگه ابروهای ما پرپشت نباشه که دیگه مرد نیستیم. میشیم ضعیفه. مژه هم اونقدر‌ها تو چهره تاثیر نداره. بود و نبودش یکیه.

ممدم از رو حسودی میگه: مثل یه تیکه گوشته که با گوشکوب زدن روش. دماغ خودشو ندیده... مثل بادمجون آفت زدس... تازشم... گیریم دماغم مثل گوشت کوبیده باشه! بده؟ آدم یاد غذاهای سنتی میوفته...!؟

شمسی خانوم میگه انگار با دمپایی زدن رو لبات کبود شده... بیخود میگه بخدا... اینو میگه که اعتماد به نفسم بیاد پایین تا برم دختر ترشیدشو بگیرم... کور خوندی جونم...!

موهامم فرفریه که باشه... مگه زمان شاه همه موهای لخت داشتن. اینم قرو فرای سوسولای امروزیه.اصلا خوشم نمیاد...

اوووووم، هیکلمم که هیکل آرنولده (اگه شکمشو ندیده بگیری) از قدیمم گفتن مرد باید مرد باشه،
چاغو بداخلاق باشه!

خداییش اگه منو نپسنده خیلی بد سلیقس .شایدم عاشق یکی دیگس. شایدم....

...و همین طور توجیهات ادامه دارند.

شاید این مطلب در حد یه طنز باشه اما خداییش من موندم تو کف این پسرا که چقدر خودشونو تحویل می گیرند و واقعیات رو با اینجور توجیهاتشون بی خیال میشن...

یعنی این اعتماد به نفسشون ریشه در کجا داره؟

نتیجه گیری اخلاقی: توجیه، توجیه، توجیه!  

نتیجه گیری روانشناختی: اعتماد به نفس کاذب در پسران!

نتیجه گیری پزشکی: این مرض مسری است و هیچ نوع دوا درمونی ندارد.


نظرات شما ()

از: یک زن و شوهر  یکشنبه 84/4/5  ساعت 1:24 صبح  

فقط تو خدا

سلام خدا کجایی؟! خیلیا دنبالت می گردن.پشت کنکوریا.ور شکسته ها.دخترای دم بخت.اونایی که تو زندگی یه جورایی کم آوردن.اونایی که ازاصبح تا شب یه گله غصه چاق می کنن.اونایی که تو عالم خواب منتظر رسیدن قطارن.اونایی که تو بیداری واسه پیدا کردنیه مقصد جانانه جا موندن.مریضاو خانه به دوشا.زن وشوهر ایی که با هم جفت نیستن.تفاهم ندارن.هموطنای دور از وطن.تو دیار غربت مونده هاوز دیار مادری رونده ها.عاشقای گم کرده یار.دل شکسته ها وترک خورده ها
آخ......دستای بی نمک و اولاد بی صفت پیرومسن وجوون همگی دنبالتن.زن و مردایی که بچه دار نمی شن.هی دواودرمون می کنن.اونایی که تا پا به سن میزارن  با ناتوانی وفرتوتی مسابقه دو میزارن.اونایی که با شنیدن یه نه می شکنن.اونایی که تا
آخر عمرشوناز روبرو شدن با حقیقت واهمه دارن .دل کوچیکاوترسوها.دارا وندارهمه وهمه پی تو میگردن خدا!همه این آدما دنبال دیدن روی ماه تونذرونیاز می کنن.دنبال اینکه اگه یه روزی تو رو دیدن . دخیل بهت ببندن.دامنتو سفت بچسبن.جلوت زانو بزنن.التماست کنن.اشک بریزن.تا بلکه دلت نرم بشه مرادشونو بدی .بهم بگوآخه تو کجایی
غروب روزی که دلم از تمتم نامردی ها گرفته بود وتو را می طلبیدم.


نظرات شما ()

از: یک زن و شوهر  یکشنبه 84/3/29  ساعت 1:59 عصر  

ضرب المثلهای شپشو

    

فیلش یاد هندوستان کرد، برای ویزا گرفت!

هر چه بگندد نمکش می‌زنند، وای به روزی که هر چه بگندد نمکش می‌زنند!

چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور!

از خر شیطون اومد پایین سوار مترو شد!

پولاش از پارو بالا رفتند، دیگه برنگشتند!

کلاهش پس معرکه بود، با عجله رفت برش داشت!

قوری ز قلم قلم ز قوری / تو عشق منی گوگوری مگوری !

یکی از بزرگان اهل تمیز / از ترس زنش رفت زیر میز !

میازار موری که دانه کش است / که شلوار زیرش بدون کش است !

تو کز محنت دیگران بی غمی / بخور جای من جان من شلغمی !

تو نیکی میکن و در دجله انداز / خودم شیرجه میرم درش میارم !

وقتی کسی دست به سیاه و سفید نمی‌زند، حتما مارگزیده است!

«برگ سبز»ی است تحفه‌ای در «کیش»!

مامورم و مغرور!

ما هنوز اندرخم خمیازه‌ایم!

مرد آن است که در کشاکش دهر / شنگ ژیرین آشیا باشد!

حرف «بی‌حساب» جواب ندارد!

در «طنز» لذتی است که در «اسکناس» نیست!

کار را که کرد؟ آنکه حرام!!! کرد!

مشکلی نیست که آسانسور نشود / مرد آن است که سانسور نشود!

ایمیل فدایت شوم که برایت نفرستادن!

مگه «فرمول» علف خرسه!

حرف «زن» یکی است!

«ازدواج» اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!

با هر دستی بدهی، با همان دست هم به سر خودت می‌زنی!

خیاط رو از نخش میشناسن، راننده آژانس رو از زاویه آیینه‌اش!

حلوای نقد بهتر از حلوای نسیه است!

حرفه و مردش!

شغال زرد برادر سگ راه راهه!

توبه گرگ، بی طمع نیست!

دست پیش رو می‌گیره، که دندون اسب پیشکشی رو نشمره!

موش تو سوراخ نمی‌رفت، دندون اسب پیشکشی رو می‌شمره!

باید دندون اسب پیشکشی زیر نیم کاسه باشد!

دیوار موش داره، موش هم دندون اسب پیش‌کشی رو می‌شمره!

دیگ به دندون اسب پیش‌کشی میگه، شام و ناهار هیچی!

یه مو از دندون! اسب پیشکشی می‌کنه، سراغ خونه کدخدا رو هم می‌گیره!

آشپز که دوتاشد، دندون اسب پیشکشی... (دیگه کم آوردم...!)

  


نظرات شما ()

از: یک زن و شوهر  چهارشنبه 84/3/25  ساعت 12:58 عصر  

موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذراندید؟

قلم بر قلب سفید کاغذ می‌گذارم و فشار می‌دهم تا انشاء‌ام آغاز شود. سال گذشته سال بسیار خوبی و پر برکتی می‌باشد. سال گذشته پسر خاله ام زیر تریلی 18 چـــرخ رفـت و له گـــــــشت و ما در مجلس ترحیمش شرکت کردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت.

ما خیلی خاک بازی کردیم. من هر چی گشـــــــــــــــــتم پــــسرخاله ام را پیــدا نکردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون بی دلیل! من در پارسال خـــیلی درس خواندم ولی نتـــوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت کردند.

پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کـــــــــــار کـنم و اوســــــتای من هر روز من را با زنجیر چرخ می زد و گاهی موقع‌ها که خیلی عصبانی می‌شد من را به زمین می‌بست و دو سه بار با ماشین یکی از مشتری‌ها از روی من رد می‌شد. من خیلی در کارهای خانه به مـادرم کمک می‌کنم. مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست می‌داشت و من را خیلی ماچ می‌کند ولی پدرم خیلی حسود است و من را لای در آشـپزحانه می‌گذاشت.

درســــــال گذشته شوهر خواهرم و خواهرم خیلی از هم طلاق گرفتند در سال گذشته مـا به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. مــن در کوپه بسیار پدرم را عصبانی کردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محکـــم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم!

پدرم در سال گذشته خیلی سیگار می‌کشد و مادرم خیلی ناراحت است و هــــــــی به من میگوید: کپی‌اوغلی، ولی من نمی‌دانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهــــــد، پدرم عصـبانی می‌شود!

در سال گذشته ما به عـــید دیدنی رفتیم و من حدودا خیـــــلی عیدی جـمع کرده‌ام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آنتن مـــــــاهواره‌ای خرید که بسیار بــدآموزی دارد و من نگاه نمی‌کنم و پدرم از صبح تا شب شوهای بی‌نــاموسی نگاه می‌کند و بشکن می‌زند.

من خیلی سال گذشته را دوست دارم و این بود انشای من ...


نظرات شما ()
<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

برف و شیره
کارت ایرانسل بی‌مصرف است
انگیزه های غلط برای بچه دار شدن
نکاتی جالب در مورد امضا
تخم مرغ و آقای رئیس جمهور
[عناوین آرشیوشده]

فهرست


155706 :کل بازدید
5 :بازدید امروز
4 :بازدید دیروز

اوقات شرعی


حضور و غیاب


یــــاهـو

درباره خودم


بازار شپش فروشها
یک زن و شوهر
ما یک زن و شوهریم که طبق تحقیق از یک سالگی دنبال هم میگشتیم تا بالاخره همدیگه رو پیدا کردیم. جالب اینجاست که هر دومون متخصص بورس شپش هستیم.

لوگوی خودم


بازار شپش فروشها

لوگوی دوستان













لوگوی دوستان


لینک دوستان


انجمن تفکر مبانی
غریب آشنا
رایحه کودکی

آوای آشنا


اشتراک


 

آرشیو


گذشته
علمی
طنز
جالب

طراح قالب