سوسکه داشت از دیوار بالا میرفت، خودشو تو آیینه دید گفت: قربون دست و پای بلورم برم...
شازده با یکی از زیدا قرار داره، حدود ۶۰ ساعته داره به قیافش ور میره و همچین به آیینه چسبیده که انگار نیمه وجودشو بغل کرده. خودشو برانداز میکنه میگه :اوووم، خودمونیمها! عجب خوشگل شدم! شدم خودِ تام کروز. خداییش راست میگن که پسر پسر قند عسل.
چشم و ابرومو که نگو، بیسته بیسته. حالا یه کم ابروهام پرپشته و چشمام ریز دلیل نمیشه. اصلا اگه ابروهای ما پرپشت نباشه که دیگه مرد نیستیم. میشیم ضعیفه. مژه هم اونقدرها تو چهره تاثیر نداره. بود و نبودش یکیه.
ممدم از رو حسودی میگه: مثل یه تیکه گوشته که با گوشکوب زدن روش. دماغ خودشو ندیده... مثل بادمجون آفت زدس... تازشم... گیریم دماغم مثل گوشت کوبیده باشه! بده؟ آدم یاد غذاهای سنتی میوفته...!؟
شمسی خانوم میگه انگار با دمپایی زدن رو لبات کبود شده... بیخود میگه بخدا... اینو میگه که اعتماد به نفسم بیاد پایین تا برم دختر ترشیدشو بگیرم... کور خوندی جونم...!
موهامم فرفریه که باشه... مگه زمان شاه همه موهای لخت داشتن. اینم قرو فرای سوسولای امروزیه.اصلا خوشم نمیاد...
اوووووم، هیکلمم که هیکل آرنولده (اگه شکمشو ندیده بگیری) از قدیمم گفتن مرد باید مرد باشه، چاغو بداخلاق باشه!
خداییش اگه منو نپسنده خیلی بد سلیقس .شایدم عاشق یکی دیگس. شایدم....
...و همین طور توجیهات ادامه دارند.
شاید این مطلب در حد یه طنز باشه اما خداییش من موندم تو کف این پسرا که چقدر خودشونو تحویل می گیرند و واقعیات رو با اینجور توجیهاتشون بی خیال میشن...
یعنی این اعتماد به نفسشون ریشه در کجا داره؟
نتیجه گیری اخلاقی: توجیه، توجیه، توجیه!
نتیجه گیری روانشناختی: اعتماد به نفس کاذب در پسران!
نتیجه گیری پزشکی: این مرض مسری است و هیچ نوع دوا درمونی ندارد.
|