• وبلاگ : بازار شپش فروشها
  • يادداشت : داستان داداش ما...!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست خوبم، اولاً شرمنده ام كه اين مدت نتونستم خدمتان برسم باور كن دست خودم نبود من مثل داداش جان عزيز قهرمانت نيستم، من افتادم ولي پام آسيب ديدي و رفت تو خواب كه استراحت كنه.

    دوماً خيلي داستان عجيبي بود از داداشت كه دست همه بدلكاران را به صليب كشيده.

    قربانت فرهاد